شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹ - ۰۸:۰۰
ترجمه یعنی تجربه

«هلن اولیایی نیا»، مترجم اصفهانی می‌گوید: آنچه شما می‌خوانید با آنچه در ترجمه از آب درمی‌آید، قطعا متفاوت است. بنابراین ترجمه، یعنی تجربه. پیشنهاد من به مترجمان جوانتر این است، تا زمانی که ادبیات یک نویسنده را نشناخته‌اند، سراغ ترجمه کتاب‌هایش نروند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اصفهان، «هلن اولیایی‌نیا»، نویسنده و مترجم زاده اصفهان در سال ۱۳۳۲ است. از آثار وی می‌توان به ترجمه کتاب‌هایی چون «بوطیقا» (ارسطو)، «تراژدی چیست؟» (کلیفورد لیچ) و «ابلهان زمان: سیری در تراژدی‌های شکسپیر» (نورتروپ فرای) اشاره برد. اولیایی‌نیا، پس از تحصیل در رشته زبان و ادبیات انگلیسی در آمریکا در ابتدای انقلاب فرهنگی به ایران بازگشت و بیش از 40 سال است که در حوزه مترجمی و تدریس زبان انگلیسی فعالیت می‌کند. وی ده‌ها عنوان کتاب و مقاله ترجمه‌ای و تألیفی دارد. با این مترجم پیشکسوت اصفهانی درباره فعالیت‌هایش در عرصه ترجمه به گفت‌وگو نشستیم که حاصل آن در ادامه از نظر مخاطبان خواهد گذشت.
 
ابتدای راه
اولیایی‌نیا در ابتدای این مصاحبه با اشاره به سال‌های اول آشنایی خود با هنر و ادبیات و زبان انگلیسی گفت: در اصل از کودکی و در سن 9 سالگی فراگیری زبان انگلیسی را نزد دایی‌ام آغاز کردم. آشنایی با ادبیات و هنر را که در آن زمانه جامعه با آن بیگانه بود، در خانواده از طریق ایشان آغاز کردم و بعد‌ها تمام نیرویم را در خواندن و سپری کردن زمان در کتابخانه می‌گذاشتم. بعد‌ها با «دکتر سعید ارباب‌شیرانی» آشنا شدم و ایشان مشوق من بودند و در دوره کارشناسی در دانشگاه ایشان ما را به خواندن و دقت در متن تشویق می‌کردند. با عشقی که من به زبان و ادبیات داشتم، در آن زمان شاگرد ممتاز شدم و بورس دانشگاه «ویسکانسین مدیسن» آمریکا شدم. وقتی وارد دانشگاه شدم متوجه اصرار استادم شدم که چرا به این دانشگاه بیایم، چون سیستمی بسیار سخت‌گیرانه داشت و باعث شد به زبان و ادبیات انگلیسی جدی‌تر نگاه کنم و شبانه‌روز برایش وقت بگذارم در تمام آن دوره دروس دکتری را اخذ کردم و در کلاس‌های افزون بر آن شرکت می‌کردم، چرا که گمان می‌کردم می‌تواند بهترین فرصت باشد که وقتی به ایران برای تدریس بازمی‌گردم، به مسائل بیشتری اشراف داشته باشم.

او ادامه داد: انقلاب که شد، به ایران بازگشتم. در آن زمان به امر ترجمه وارد نشدم، چراکه با متون انگلیسی راحت‌تر بودم. زمانی که در ایران بودم، سعی می‌کردم در دروسی که تخصص داشتم تدریس کنم. دوران جنگ و تعطیلی دانشگاه‌ها سبب شد که زمان زیادی را بر مطالعه آثار انگلیسی زبان اختصاص دهم. در سال 1362 همزمان با بازگشائی دانشگاه‌ها دوباره به دانشگاه بازگشتم و در اصفهان استخدام شدم. در آن زمان اگر به ترجمه دست می‌زدم، برای مقالات و مطالعات شخصی‌ام بود. در آن زمان دوستانی اصرار می‌کردند که با وجود اشرافم بر زبان و ادبیات انگلیسی به ترجمه آثار دست بزنم اما هنوز از ترجمه آثار ادبی ابا داشتم و گمان می‌کردم هنوز آمادگی‌اش را ندارم. سپس در حوزه نقد و تحلیل و بررسی آثار ترجمه‌هایی را آغاز کردم.
 

 
اولیایی‌نیا افزود: سال 1367 بود که مقاله‌نویسی را آغاز کردم. تنها عشق به آثار بود که این کار را می‌کردم؛ نه ارتقاء دانشگاهی و مسائل اینچنینی. خیلی از مقالاتی را که در آمریکا به زبان انگلیسی نوشته بودم، به زبان فارسی ترجمه کردم تا در مجلات داخلی به چاپ برسد. در کنار آن آغاز کردم به آشنایی با نقد ادبی و ساختار نگارش. مقاله‌های من در همان دوران در مجلاتی همچون «سبک نو»، «عصر پنجشنبه»، «بایاد» و... چاپ می‌شد. از همان زمان بود که ناچار شدم ترجمه را جدی‌تر آغاز کنم. کار اصلی من بیشتر در حوزه نقد و بررسی آثار بود. تدریس که می‌کردم، گمان من این بود که قدمی برای آثاری که به زبان فارسی برنگشته‌اند، بردارم. ازجمله «بوطیقا» از ارسطو که پیش از آن به‌همت استاد «عبدالحسین زرین کوب» ترجمه شده بود، اما برای اکثر دانشجویان، زبان سنگین و مفخّم ایشان سخت بود و از من می‌خواستند که ترجمه‌ای ساده از این کتاب بنیادین ارائه بدهم. اینطور شد که ترجمه جدی را با بوطیقا آغاز کردم.

وی ادامه داد: بعدتر کتابی را در تحلیل و بررسی آثار «هنریک ایبسن» ترجمه و تألیف کردم، از آنجایی که ارزش زیادی برای «نورتراپ فرای»، منتقد ادبی کانادایی قائل بودم، ترجمه‌ای از آن ارائه دادم. در آن زمان ناشران بیشتر به دنبال نام‌های آشنا بودند و من هم به دنبال انتشار نبودم. «ابلهان زمان» از این منتقد را ترجمه کردم، چراکه خودم از آن لذت زیادی می‌بردم و ترجمه‌اش کار دشواری بود و فهم زیادی در حوزه ادبیات انگلیسی می‌طلبید. وقتی می‌دیدم که درک می‌کنم که چطور مفهوم را برسانم، لذت می‌بردم و این کار را می‌کردم. با ناشری که در حوزه نمایشنامه کار می‌کرد صحبت کردم و آثاری در حوزه تراژدی با ترجمه من به چاپ رسید. به هر صورت آغاز کردم به تحلیل و بررسی آثار غربی و حتی فارسی از نویسندگان نسل اول و نسل سوم. چهل سال تدریس در دانشگاه‌های ایران سبب شد که با این دست از متون ارتباط زیادی داشته باشم. بعد‌ها انتشارات علمی فرهنگی، امتیاز چاپ کتبی را از نشر کمبریج اخذ کرده بود که ترجمه آنها را به اتمام رساندم. اثری از «جیمز جویس» را ترجمه و سعی می‌کردم که حداکثر به ادبیات آن وفادار باشم.  
 
این مترجم با اشاره به سال‌های ابتدائی بازگشتش به ایران بیان کرد: من در بدترین شرایطی بود که ناچار شدم به ایران بازگردم. ابتدای بازگشائی دانشگاه‌ها بعد از انقلاب فرهنگی بود و دانشجویان هر کدام از خط فکری خاص و گروه‌ها و جریانات مختلفی بودند که باید در تدریس و بیان مسائل، محافظه‌کاری‌ها و تدابیری را به خرج می‌دادم. ما تلاش داشتیم که پس از چند سال تحصیل در خارج از کشور، علاقه‌مندان به ادبیات را از انجماد و جمود فکری بیرون بیاوریم اما به هر حال همه چیز شده بود سیاست! در همان زمان اعتصابات اول انقلاب با بازگشت ناگهانی به ایران، مدرکم در آمریکا در دست دانشگاه ماند و شهریه دانشگاه توسط دولت ایران پرداخت نشده بود. در ایران هرچه پیگیر می‌شدم، انگ‌های مختلفی به من می‌زدند. با پیگیری‌های فراوان وزارتخانه در ایران بدهی بورس مرا به دانشگاه پرداخت کرد اما هیچ رسید و نامه‌ای ضمیمه‌اش نکرده بود که وقتی از طریق دانشگاه در آمریکا پیگیر شدم، گفتند پولی به دست ما نرسیده است! آن موقع حساب‌های ایران در بانک «بارکلی» بلوکه شده بود و پولی رد و بدل نمی‌شد. نامه‌ای به بارکلی زدم و آن‌ها بعدتر با عذرخواهی پول را برای دانشگاه ویسکانسیو فرستاده بودند و کمی بعد دانشگاه، مدرک مرا فرستاد.

او ادامه داد: مدرک را در آن سال با خوشحالی برای تأیید به وزارت علوم وقت بردم. در جو اول انقلاب از این اتاق به آن اتاق می‌رفتم تا تأییدش را بگیرم. خانمی در آنجا بودند که مدرک را به او دادم تا ارزشیابی بشود. آن خانم مدرک را دید و انداخت جلویم و گفت این مدرک به درد نمی‌خورد، چراکه باید مهر سفارت برآن خورده باشد. دقیقاً مصادف بود با زمانی که سفارت آمریکا تسخیر و تعطیل شده بود. آقائی آنجا بود که پیگیر شد من از کجا مدرک گرفته‌ام. وقتی متوجه شد مدرک از ویسکانسیو است، به آن خانم تشر زد اما مجبور شدم به وزارت امور خارجه بروم و گفتند باید مدرک را به شیوه‌ای برای سفارت خانه آمریکا در الجزایر برسانم. آشنایی گفت مدرک را با هواپیما به سفارت الجزایر می‌برد و تأییدش می‌کند. با استرس و اضطراب فراوان بالأخره مدرک تأیید شد. حتی در زمانی که می‌خواستم از آمریکا بازگردم، بسته بزرگی از کتاب‌هایم را به ایران پست کرده بودم و هنوز هم به دستم نرسیده بود. یک روز زنگ زدند و گفتند کتاب‌ها رسیده به دستشان. رفتم و دیدم کتاب‌هایم را داخل گونی ریخته‌اند. کتاب‌های نویی که در آن زمان با پول کار دانشجوئی خریده بودم همه را به صورت آشفته و از بین رفته داخل گونی ریخته بودند و پیش از این، همه را چک کرده بودند.

مترجم «بوطیقا» ادامه داد: بعدتر که در دانشگاه اصفهان به‌صورت قراردادی مشغول به کار شدم، پیگیر بودم برای بورس که تز‌های خودم را به پایان برسانم. هر بار که آزمون می‌دادم، می‌گفتند که در اولویت قرار نگرفته‌ام. پیگیر می‌شدم و کسی دلیلش را توضیح نمی‌داد. حتی آقای سروش رئیس وقت دانشگاه، من را به عنوان عضو هیئت علمی دانشگاه، به اتاقشان راه ندادند و اصلاً دلیلش را نمی‌دانستم. در آن دوران بی‌خیال دانشگاه و تدریس شدم و رها کردم. دانشجویان در آن زمان پیگیر بودند که چرا به‌صورت رسمی به دانشگاه بازنمی‌گردم و من اصلا نمی‌دانستم دلیلش چیست که توضیح بدهم. یکی از دانشجویان آن زمان که به شورای انقلاب فرهنگی دسترسی داشت، پیگیر پرونده من شده بود و روزی به اتاق من آمد. متوجه شدیم که یکی از دانشجویان که در سال‌های ابتدای تدریسم در اهواز از من نمره قبولی نگرفته، با انگیزه‌های شخصی، برای من پرونده‌سازی کرده است و با لیست بلندبالایی از انگ‌ها و تهمت‌ها نام من را در شورای انقلاب فرهنگی ثبت کرده است. دانشجویان من و همکاران من، از طریق وزارت علوم وقت پیگیر و معترض شده بودند تا این لکه دروغ که با انگیزه‌های شخصی در پرونده من بود، پاک شد. بعد‌ها نامه‌ای از شورای انقلاب فرهنگی به من زده شد و دعوت کردند تا برای استخدام رسمی به دانشگاه بروم. این غم‌نامه و زجرنامه‌ای بود که من در سال‌های ابتدائی کارم تجربه کرده بودم. در سال‌های اول ما با این شرایط درس خواندیم و درس دادیم.

سال‌های استادی
این مترجم کهنه‌کار اصفهانی با اشاره به سال‌ها فعالیت در مقام استادی بیان کرد: این یکی از افتخارات بزرگ زندگی من است که بین شاگردانم محبوب بودم و انگیزه من برای ادامه در دانشگاه بود. هر کمکی که از دستم برمی‌آمد، برای دانشجویانم انجام می‌دادم. این تنها دلخوشی من در دنیای دانشگاه بوده است. در زمان‌هایی بود که به اساتید امتیازاتی می‌دادند که خوشبختانه هیچ‌گاه از آن‌ها استفاده نکردم. در دوران دانشگاه بزرگترین سخت‌گیری‌های من در پایان‌نامه‌هایشان بود و بعد‌ها متوجه می‌شدند که سختگیری من به خاطر چه چیزی بوده است. گرچه از همان سال‌های اول دردسر‌های زیادی داشتم، که بانی‌اش چشم‌تنگی بعضی از افراد سودجو بود که به اسم فرهنگ و ادبیات، قصد سوء استفاده داشتند که خوشبختانه حالا اگر نگاه کنید هرکدام به دلیل یک فساد در گوشه‌ای هستند.
 

او ادامه داد: در طی همین سال‌ها و همین ماجرا‌ها کتاب‌هایی را تألیف و ترجمه کردم و کتابی از من به‌عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران تجلیل شد. چند دوره به‌عنوان پژوهشگر نمونه برگزیده شدم. ولی درنهایت من مورد لطف دوستان هیچ‌گاه قرار نگرفتم. ولی تنها به عشق زبان و ادبیات فعالیت می‌کردم. تجربه من با ناشران بسیار تلخ بود. برای من هیچ‌گاه سود مادی نداشته است. اخیراً 8 کتاب به زبان انگلیسی نوشتم که در نشر «نهفت» و نشر «دانشگاه اصفهان» به چاپ رسید. نشر «قطره» هم مجموعه‌ای از بررسی‌های من بر آثار اکبر رادی و احمد محمود را به چاپ رسانده است. اما هیچ‌گاه مسئله مالی‌اش برای من مهم نبوده است. در این چند سال شب تا صبح و صبح تا شب کار می‌کنم. چهل و یکمین کتاب را در دست ترجمه دارم و امیدوارم اگر عمری باقی باشد، به‌زودی به چاپ برسد.

وی با با بیان اینکه یکی از چالش‌های من ترجمه اثری از جیمز جویس بوده و برگرداندن ادبیات جویس بسیار سخت است، به کتابی اشاره کرد که اخیراً از «جرج اشتاینر» در دست ترجمه دارد و اضافه کرد: این کتاب، چم و خم فراوانی دارد و مجموعه‌ای از مباحث فلسفی، جامعه‌شناسانه و ادبی را در خود دارد که کار روی آن را سخت می‌کند. کتاب «آنتیگونه‌ها» بر محوریت آنتیگونه مسائل را مورد بررسی قرار می‌دهد. چیزی نیست که در این حوزه در کتاب بررسی نشده باشد. در این کتاب مسائلی هست که با تمام وقایع امروز جهان سنخیت دارد. در ضمن در این کتاب، از خدمتی که نویسندگان بزرگ کلاسیک به ادبیات کرده‌اند، دم می‌زند. با این موضوع بسیار موافق هستم. در طول این 50 سالی که ادبیات را دنبال می‌کنم، کلاسیک‌ها برای من شاخص هستند. دینی است که ادبیات و فرهنگ غرب به ادبیات یونان باستان دارد. هرچه گرفته شده همان مواد خامی هست که در ادبیات کلاسیک یونان وجود دارد. تنها شکل و فرم ادبیات در حال دگرگونی است. تمام فلاسفه به آنتیگونه توجه داشته‌اند و وقتی می‌خوانیم، می‌بینیم که دقیقاً مسائل روز است که دارد مطرح می‌شود. من 20 سال است که آنتیگونه را درس می‌دهم و هربار چشمه‌ای جوشان از آن بیرون می‌زند. اثری که هزاران سال پیش نوشته شده است، و اخبار روز حالا دارد همان مسائل را ارائه می‌دهد! یعنی همین‌قدر ملموس در حال تجربه تاریخ و اصل انسان هستیم.

ترجمه در ایران
اولیایی‌نیا گفت: زبان فارسی، مترجمان بزرگی دارد که بهترین ترجمه‌ها را از ایشان خوانده‌ام. از محمد قاضی، احمد اخوت، م.ا. به‌آذین، داریوش آشوری، زنده‌یاد میرعلائی، نجف دریابندری و بسیاری دیگر از بزرگان این عرصه در ترجمه تک هستند که به ترجمه در ایران عیار بخشیده‌اند. بزرگترین مشکل ترجمه ما این است که قلم فارسی بی‌عیب است، اما ترجمه خوب نیست. مشکل بعدی ترجمه امروز، فقدان اصطلاحات تخصصی در ادبیات است. بعضی از کتاب‌هایی در حوزه نقد ادبی وجود دارد که خودشان نیاز به ترجمه دارد! بعد از وفادارای به کلام نویسنده، ارائه حق مطلب پر اهمیت است. کلیشه در ویراست، آفت ترجمه است. عبارات آنقدر دارد کلیشه‌ای می‌شود که متون اصلی را تحت تأثیر قرار می‌دهد. آن چه شما می‌خوانید با آن چه از آب درمی‌آید، مقطعا متفاوت است. بنابراین ترجمه، یعنی تجربه؛ هرچه بیشتر خوانده و نوشته باشید و ترجمه کرده باشید، مفاهیم در ترجمه روشن‌تر است. بنابراین پیشنهاد من به مترجمان جوان این است، تا زمانی که ادبیات یک نویسنده را نشناخته‌اید، به سراغ ترجمه‌اش نروید. ترجمه اگر نبود، فرهنگ‌ها با هم ارتباط برقرار نمی‌کردند و چیزی با نام ادبیات جهان وجود نداشت؛ پس امر ترجمه گریزناپذیر است. اما بسیار حیطه حساسی است، مقالات و ترجمه‌های ترجمه شده زیادی وجود دارد که حتی نمی‌توان معنی‌اش را فهمید. مترجمان ما باید از ترجمه‌هایی استفاده کنند که حداقل دلنشین باشد.

وی تصریح کرد: در دانشگاه بسیاری پژوهش داشته‌ایم که در مقایسه ترجمه‌ها بوده است. مدرک گرفتن در ترجمه به تنهایی کافی نیست. بعدش باید آنقدر بخوانند تا کارکشته شوند. این‌ها را می‌گویم تا افراد تشویق شوند تا ترجمه را بدون تحقیق، ممارست و تمرین انجام ندهند. یک موضوعی که باعث تعجب من است این است که قصد بعضی‌ها از ترجمه، معروف شدن است؛ نویسنده‌ای را داشته‌ایم که 10 تا کتاب هم نخوانده بود، وقتی اثرش را می‌خواندی، خنده‌ات می‌گرفت. ضررش را اگر توجه بکنید، خواهید دید که به چه کسی وارد می‌شود. این‌جا مسئولیت ناشر مشخص می‌شود. ناشران باید حساسیت بیشتری بر ترجمه آثار به خرج بدهند. متأسفانه فرهنگ در کشور ما دچار معضل شده است و این از سوء‌تفاهم در ترجمه و مخابره مفاهیم است.
 

همچنین افزود: نقش متولیان را باید در نظر بگیریم که قرار است فرهنگ این مملکت را بسازند. چرا فکر می‌کنیم ادبیات، خوب و بد دارد؟ باید همه را بخوانیم و بهترین را بیابیم. چرا در کشور ما این گسست با فرهنگ و ادب رخ داده است؟ مگر ایران همزمان با یونان باستان، امپراطوری متمدن نداشته است؟ چرا گمان می‌شود هنر‌ها از هم جدا است؟ داستان و هنر و شعر و موسیقی به یکدیگر مرتبط است. مطالعه در هر حوزه، فرهنگ، ادب و تمدن را بهبود می‌بخشد. از قدیم گفته‌اند که هنر، فرهنگ را ارتقاء می‌بخشد و و نشان تمدن است. هر جا که تمدن نزول پیدا کرد، بدانید که هنر در آن مرده است. هستی ما مجموعه‌ای از مفاهیم است و جداسازی و بی‌توجهی به بعضی مفاهیم هزینه دارد. متاسفانه بروز خشم و تحمل‌ناپذیری و روحیه عدم تحمل‌ناپذیری در برابر نظر مخالف در این مملکت، از فقدان فضای فرهنگی، ادبی و هنری باز است. من اگر یک روز نتوانم بخوانم و بنویسم و بفهمم، دلم نمی‌خواهد حتی یک ثانیه زنده باشم. در پس ذهن من این سودا هست که ماندگار بمانم. کسی دلش نمی‌خواهد وقتی سر به زمین گذاشت، فراموش بشود. تنها راهی که برای انسان وجود دارد، خلاقیت و آفرینندگی است؛ هنر، ادبیات و فرهنگ می‌تواند به انسان زندگی بدهد و باعث بشود زندگی پرباری داشته باشد.

زیست و فعالیت امروز
هلن اولیایی‌نیا در بخش پایانی مصاحبه خود با ایبنا با اشاره به وضعیت فعلی فرهنگ، هنر و ادبیات در شهر اصفهان، زادگاه و محل سکونت فعلی‌اش، اضافه کرد: دلم می‌خواهد یادی کنم از زنده‌یاد «زاون قوکاسیان» که در اصفهان خدمت زیادی به هنر و فرهنگ کرد. متأسفانه با رفتن «زاون»، هنر و فرهنگ هم گویی با او به خاک سپرده شد. در دورانی که ایشان تلاش کرد که جشنواره‌هایی در اصفهان برپا شود و بزرگان عرصه ادب و فرهنگ و هنر به اصفهان بیایند، وضع هنر و ادب در اصفهان دستمریزاد داشت. متأسفانه اصفهان، دیگر پویایی و فعالی هنر و ادبیات را در آن دوران ندارد.
 
این مترجم همچنین درباره آثار در دست چاپ خود یادآوری کرد: کتابی در دست چاپ دارم که مجموعه‌ای از داستان‌های فولکلوریک ادبیات انگلیسی است. این کتاب می‌تواند مرجعی خوب برای علاقه‌مندان به ادبیات تطبیقی در حوزه ادبیات فولکلوریک باشد. دو کتاب دیگر از شکسپیر و جیمز جویس به‌زودی با ترجمه بنده به چاپ خواهد رسید. کتاب 25 قرن تاریخچه تئاتر جهان هم به‌زودی به چاپ می‌رسد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها